همسایمون عطرمشهدی برامون سوغات آورده
ریختمش توی کولر...
حال هوای امامزاده گرفته خونمون!!
فضافوق العاده معنوی شده!
نایب الزیاره همتون هستم
هرکی حاجتی چیزى داره کامنت بذاره..!!
همسایمون عطرمشهدی برامون سوغات آورده
ریختمش توی کولر...
حال هوای امامزاده گرفته خونمون!!
فضافوق العاده معنوی شده!
نایب الزیاره همتون هستم
هرکی حاجتی چیزى داره کامنت بذاره..!!
از فرشته خلقت پرسیدند مرد را چگونه آفریدی?
فرشته گفت خاک را با کود حیوانی قاطی کردم!!
.
.
میخندی???
.
.
پرسیدند زن را چطور???
گفت: دیگه خاک را قاطی نکردم
حالا بخند
سری جدید اس ام اس های خنده دار و باحال آذر ماه
چی به تو میرسه؟!
حال بهم زن ترین جمله حین دیدن فوتبال !
* * * * * *
یادش بخیر قبلنا جنسیت جوونها دو دسته بود :
۱-دختر خانوما ، ۲-آقا پسرا
الان باید یک دسته دیگه هم اضافه کنیم :
۳-پسر خانوما !
این دسته سوم جدیدا خیلی بیشتر از اون دو دسته قبل شدن !
* * * * * *
دیشب با داداشم نشستیم پای هندونه
جاتون خالی با قاشق تمام مغزش رو تراشیدیم و خوردیم
بابام از اونور داد میزنه میگه : یه ذره هندونه بزارید بمونه روی اون پوست
تا رومون بشه بزاریمش دم در ! اینجوری مردم فک میکنن بز داریم تو خونه
اس ام اس طنز و خنده دار
اون چیه که چشم داره ولی نمیبینه !؟
پا داره ، ولی حرکت نمیکنه !؟
بال داره ولی پرواز نمیکنه !؟
نوک داره ولی غذا نمیخوره !؟
پرنده ی مرده!
ادامه مطلب
یا نیمه گمشده منو پیدا کنید
.
.
.
یـــــــا
.
.
.
مخ نیمه گمشده همتونو میزنم !!!
“شوخیم نـدارم”
ادامه مطلب
داشتن یه دوست خوشتیپ و باحال باعث افتخاره …
خوشحالم که باعث افتخارتونم !
.
.
.
قدیما یه عده بودن تو فامیل که همه ى انگیزشون از عروسى اومدن این بود که بعد عروسى که خیابون بسته میشد برن بین ماشینا و بهشون فرمون بدن !
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ دختره ﺗﻮ ﮔﻮﮔﻞ ﺳﺮﭺ ﮐﺮﺩﻩ ؛
" آﻫﻨﮕﯽ ﮐﻪ صبح ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ شنیدم "
گوگل کارمنداشو یه هفتس فرستاده سواحل هاوایی بلکه
اعصابشون آروم شه :|
از گفتگو های رایج بین منو مادرم
مامان گشمنه
کوفت بخوری همین الان بهت غذا دادم
از گفتگو های رایج بین منو بابام
بابا پول میخوام
ندارم
دوستم آیفون6 خریده، گفت ضد ضربه است بیا امتحان کن،
اصن اپل پول ضد ضربه بودنشُ میگیره که انقدر گرونه،
با نوکیا 1100 زدم رو گوشیش از وسط نصف شد
الانم دارم از زندان براتون پست میزارم
چندتا شیشه مشروب خریدم برای اینکه کسی نفهمه خالیشون کردم تو شیشه ی گلاب
گذاشتمش تو یخچال......
دیروز رفتم دیدم همشون خالین....میگم پس گلابهای من کو.......
مادربزرگم میگه سفره ابوالفضل داشتم همشو شربت کردم دادم مهمونا....
دستت دردنکنه تا اخر مهمونی همه نعره میزدن!نیشخند
خیـــانت یعنـی اینکه : شما دوس پسر دارید :|
.
.
.
.
.
.
ولی فکرتـون همش پیشه منه :|
زشته بخدا اینجوری منم احساس گناه میکنم
به سهم خودتون راضی باشید
والا به خدا
یه دفه فداکاریم گل میکنه
صبح رفتم واسه صبحانه پنیر بگیرم
به فروشنده میگم اندازه 2 هزار تومن پنیر می خوام
یه تیکه کوچولو گذاشت رو ترازو، گذاشتم دهنم ،گفتم بدک نیستش از همین بدین
برگشته میگه : همین بود دیگه خوردیش
خدا این ارزونی رو از ما نگیر
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻗﺼﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ |:
ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍﻭﻧﺎ: ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ.ﯾﻪ ﭘﺮﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﻦ: ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺟﻦ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻏﺶ میکنم ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ
ترکیه واسه ما کلید اسرار میسازه
.
.
.
.
.
.
.
واسه خودشون از بوسه تا عشق !!!
کصافطاااخنثی
خدایا میشه امشب که خوابیدم فردا صبح بیدار نشم؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ظهر بیدار شم؟؟
چیه؟ انتظار داشتین بمیرم؟؟؟
مگه جای تو رو تنگ کردم؟؟؟؟
ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ
.
.
.
.
.
.
.
ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍ ﺍﯾﻨﺎﻫﺎﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭﺷﻪ :(
یه بار دوس دخترمو با یه پسره دست تو دست دیدم فورا عینک زدم پیچیدم تو کوچه گفتم گناه داره آبروشو نبرم منو نبینه خجالت بکشه.
یه چهارراه بالاتر نه تنها یه بی ام و برام وایساد بلکه یه دختر خوشگل ازماشین پیاده شد و بهم شماره داد
کلید اسرار
.
.
این قسمت :آبروی مومن
با بابابزرگم نشسته بودیم پای ماهــــــواره
برگشته میگه باباجون بزن شبکه ای که زن لخـــــ ــــتارو نشون میده یکم نفرینشون کنم ثواب داره !!
.
.
.
.
.
.
.
.
جد در جدمون همچین آدمای ثواب کاری بودن خنثی
رفتم یه سیم کارت رایتل خریدم....
.
.
.
.
.
.
ایرانسل بهم پیام داده:فک نمیکردم اینقدر نامرد باشی.!
ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﮐُﻨﺪﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺑﻞ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ
ﺑﻌﺪ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﯿﺪﻩ : ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﺠﺎ رو ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ !؟
.
.
.
.
بزرگترین دروغ کتاب های عربی
“جمع مذکر سالم”
اصن مگه داریم !؟
.
.
ادامه مطلب
پسر برای ازدواج باید ت.خ.م. داشته باشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ت:توان مالی
خ:خونه
م:ماشین
یه فکری هم واسه ذهن منحرفت بکن
تو اصلا نمیخواد ازدواج کنی
گرگه میره دم خونه شنگول منگول در میزنه
خرسه میاد بیرون میگه: بابا،تو دهن ما رو سرويس كردى عنتر بهت میگم اینا بیست ساله از اینجا رفتن!
گرگه میگه: خیلی بیشعوری...برات نذرى اوردم!!
رمضونه
دﺧﺘﺮﻩ ﺳﻪ ﮐﯿﻠﻮ ﺳﯿﺒﯿﻞ ﺩﺍﺭﻩ , ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺑﺎﻟﻢ
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﻧﮥ ﭘﺴﺮﯼ ﻧﺮﻓﺘﻢ !!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
د ﺁﺧﻪ ﻻﻣﺼﺐ ﺗﻮ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯼ ﺧﻮﻧﮥ ﭘﺴﺮﯼ که ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ
ﭘﺴﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺪﻭﻡ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺘﻪ,ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﺶ..!!
از ابو خواجه کریس ابن آنجل از مریدان شیخ نقل است که :
روزی به همراه سایر مریدان شیخ را لای منگنه قرار دادیم که معجزتی نماید
و ما را کرامتی نشان دهاد !
شیخ نعره برآورد که:
مــــــــــــــــــــایند فــــــــــــــــریک...
و سپس بر روی آب حوضچه خانقاه شروع به راه رفتن نمود
و پس از تشویق مریدان بسی جوگیرتر گردید و
کف دست راست بر زیر بغل ببرد و با جمع کردن
دست چپ اصواتی چون صدای باد معده از زیر بغل خویش
خارج نمود !!!
مریدان گفتند یا شیخ این دومی را که ما نیز بلد باشیم
و این دیگر معجزه نباشدی؟!
شیخ فرمود: تفاوتش را هنگامی میفهمید که ریه و
شش های خویش را بر اثر بوی آن از دست میدهید!!
هنوز سخن شیخ به اتمام نرسیده بود که رایحهای
نعره مریدان را برآورد
و آنان با فحش ناموس به آنکه اول از شیخ درخواست
معجزه نمود ، محل وقوع حادثه را ترک و جهت
پیوند ریه راهی بیمارستان گشتند ...
قسمتی ار وصیت نامه ادوارد ادیش ،یکی از بزرگترین تاجران امریکایی در سن 76 سالگی ...
من ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می شوم ! دارای شم اقتصادیبسیار بالا که گویا همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا بیشترینسود از آن من شود ، البته تنها شانس و هوش نبود من تحصیلات دانشگاهی بالایی همداشتم که شک ندارم سهم موثری در موفقیتهای من داشت...
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود...
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش!!!
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …!
زن به او زل زده و ناگهان گفت :...
پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند. هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس اداره گفت: شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید...
اگه اون کسی که ریاضی رو کشف کرد،
اطلاع داشت که در آینده،
من چه لطفی به عمه و خانواده ی محترمش میکنم،
دیگه دنبال کشفیات ریاضی نمیرفت و مینشست تو خونه بادمجون واکس میزد
^ـــــــ^
خدایا میشه امشب بخوابم صبح بیدار نشم
.
.
.
.
.
ظهر بیدار شم ؟
چیه ؟؟؟ انتظار داشتی بمیرم ؟؟؟
خودت بمیری کثافطططططططط
مگه جای تور تنگ کردم ؟!
مزیت مجرد بودن اینکه شب عید به خاطر بی پولی ، شرمنده زن و بچه ات نمی شی !
پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود,
هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد...
و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....
بـنام خدای بهار آفرین / بهار آفرین را هزار آفرین
به جمشید و آیین پاکش درود / که نوروز از او مانده در یادبود . . .
نوروز مبارک
.
.
.
دو قدم مانده به خندیدن برگ
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ
چشم در چشم بهاری دیگر
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم
همه ارزانی تان . . .
عید نوروز بر شما مبارک
.
.
.
تذکر جدی به عیدی بگیران
عیدی خود را در جیب خود نگه دارید !
ما هنوز سر اون عیدی هایی که ازمون میگرفتن و میرفتن واسم حساب بانکی باز میکردن ، اما هیچ وقت ندیدمشون ! با خانوادمون درگیرم !
.
.
.
دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب، در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند
اين خانواده رفتار نامناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند،
بلکه زيرزمين سرد خانه را در اختيار آنها گذاشتند.
فرشته پير در ديوار زير زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد. وقتي که فرشته
جوان از او پرسيد چرا چنين کاري کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه
که مي نمايند نيستند."شب بعد، اين دو فرشته به منزل يک خانواده فقير ولي
بسيار مهمان نواز رفتند.بعد از خوردن غذايي مختصر، زن و مرد فقير،
رختخواب خود را در اختيار دو فرشته گذاشتند...
تعداد صفحات : 17