چندتا شیشه مشروب خریدم برای اینکه کسی نفهمه خالیشون کردم تو شیشه ی گلاب
گذاشتمش تو یخچال......
دیروز رفتم دیدم همشون خالین....میگم پس گلابهای من کو.......
مادربزرگم میگه سفره ابوالفضل داشتم همشو شربت کردم دادم مهمونا....
دستت دردنکنه تا اخر مهمونی همه نعره میزدن!نیشخند
خیـــانت یعنـی اینکه : شما دوس پسر دارید :|
.
.
.
.
.
.
ولی فکرتـون همش پیشه منه :|
زشته بخدا اینجوری منم احساس گناه میکنم
به سهم خودتون راضی باشید
والا به خدا
یه دفه فداکاریم گل میکنه
صبح رفتم واسه صبحانه پنیر بگیرم
به فروشنده میگم اندازه 2 هزار تومن پنیر می خوام
یه تیکه کوچولو گذاشت رو ترازو، گذاشتم دهنم ،گفتم بدک نیستش از همین بدین
برگشته میگه : همین بود دیگه خوردیش
خدا این ارزونی رو از ما نگیر
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻗﺼﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ |:
ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍﻭﻧﺎ: ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ.ﯾﻪ ﭘﺮﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﻦ: ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺟﻦ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻏﺶ میکنم ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ
ترکیه واسه ما کلید اسرار میسازه
.
.
.
.
.
.
.
واسه خودشون از بوسه تا عشق !!!
کصافطاااخنثی
خدایا میشه امشب که خوابیدم فردا صبح بیدار نشم؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ظهر بیدار شم؟؟
چیه؟ انتظار داشتین بمیرم؟؟؟
مگه جای تو رو تنگ کردم؟؟؟؟
ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ
.
.
.
.
.
.
.
ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍ ﺍﯾﻨﺎﻫﺎﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭﺷﻪ :(
تعداد صفحات : 111